۱۳۸۷-۰۶-۲۵
۱۳۸۷-۰۶-۲۲
انلارژمان
۱۳۸۷-۰۶-۲۰
هوای دیروز
۱۳۸۷-۰۶-۱۸
چیزهای کوچک
یه چیزهای کوچکی هستن که حتی توی ایران هم تجربهی هرروزه نبودن، ولی وقتی اینجا ظاهر میشن به طرز عجیبی مود غم غربت رو تحریک میکنن، مثل صدای ناودون و بوی بنزین. این صدا و این بو نباید زیاد هم کمیاب باشه با بارونهای دایمی اینجا و پمپبنزینی که روزی دوبار از کنارش رد میشم، ولی مدتها بود تجربهشون نکرده بودم.
مهاجرت پدیدهی خیلی پیچیدهایه. خیلی پیچیده.
۱۳۸۷-۰۶-۱۵
۱۳۸۷-۰۶-۱۳
تراژدی/کمدی؟
بیش از یکسال میشه که اینجا زندگی میکنیم و این معنیش اینه که وقایعی که در زمانهای مشخصی از سال رخ میدن رو از حالا به بعد برای بار دوم خواهیم دید. تا حالا البته بار دومها نسخهی شدیدتر بار اولها بوده.
مثلا پارسال من و سانلی دو نفری رفتیم آویتمارکت (لهجهی هلندی رو دارین؟) و یه راک و یه فولکلور گوش کردیم و بعدش رفتیم اونسر شهر که من موبایل بخرم، ولی امسال نه نفر بودیم و چند ساعتی گشتیم توی آویتمارکت (ایضا). پارسال توی آگوست سرما خوردم، امسال یهکمی دیرتر سرما خوردم، ولی کلا از پا افتادم. کامپیوترم پارسال اوایل تابستون فرمتلازم شد، ولی امسال اوایل تابستون هارد جدیدلازم شده! خلاصه شدیدا نگران اون لگدی که پارسال خورد یهجای ناجوری هستم. خدا شدیدترشو بهخیر کنه.
مثلا پارسال من و سانلی دو نفری رفتیم آویتمارکت (لهجهی هلندی رو دارین؟) و یه راک و یه فولکلور گوش کردیم و بعدش رفتیم اونسر شهر که من موبایل بخرم، ولی امسال نه نفر بودیم و چند ساعتی گشتیم توی آویتمارکت (ایضا). پارسال توی آگوست سرما خوردم، امسال یهکمی دیرتر سرما خوردم، ولی کلا از پا افتادم. کامپیوترم پارسال اوایل تابستون فرمتلازم شد، ولی امسال اوایل تابستون هارد جدیدلازم شده! خلاصه شدیدا نگران اون لگدی که پارسال خورد یهجای ناجوری هستم. خدا شدیدترشو بهخیر کنه.
اشتراک در:
پستها (Atom)