۱۳۸۷-۰۱-۱۱

تقویم-4 (دو اشکال تقویم ایرانی)

برگردیم سر مثنوی تقویم که هم اندکی تاخیر شده هم هفتاد منه! احمد شریعتی در شماره‌ی 10 مجله‌ی گاما (بهار 85) مقاله‌ی مفصلی داره به اسم «ثانیه، روز، ماه، سال» که توش به دوتا اشکال تقویم ایرانی اشاره کرده. خوشبختانه بهار و سانلی این شماره‌ی گاما رو اینجا داشتن که باعث شد من بتونم بخشی از مقاله رو اینجا بیارم. اگه به این‌جور داستانها علاقه‌مندین، توی همون شماره‌ی گاما محمد خرمی هم یه مقاله داره با عنوان «فاصله‌ی زمانی‌ی دو غروب متوالی‌ی ماه» (ی‌ها از خرمی‌ست) که بد نیست یه نیگایی بهش بکنین.

دسترسی به این مقاله باعث شد یه کمی ساختار این نوشته و نوشته‌های بعدی رو تغییر بدم. اول یک پاراگراف از نوشته‌ی شریعتی رو بخونین، بعدش من یه کمی در موردش توضیح می‌دم و نظر خودم رو هم می‌نویسم. کسره‌ها و بعضی از فاصله‌های نوشته‌ی شریعتی رو حذف کرده‌ام.

«الگوریتم تقویم ایرانی دو اشکال دارد. اول این که وابسته به افق تهران است، و آن را نمی‌توان جهانی کرد، مگر آن که همه به افق تهران رای بدهند. در واقع، اگر مردم تاجیکستان، یا افغانستان، بخواهند از تقویم‌ی شبیه به تقویم ما استفاده کنند، ممکن است بگویند «چرا به افق تهران حساب کنیم؟ چرا به افق بلخ، یا سمرقند، یا نیشابور، یا هرجای دیگری حساب نکنیم؟» اشکال دوم این است که برای تعیین سال‌های کبیسه باید لحظه‌های اعتدال بهاری را دقیقا تعیین کنیم. اما الگوریتم تقویم میلادی بسیار ساده است. به راحتی می‌توان تعیین کرد که آیا سال 2124 کبیسه هست یا نه.»
احمد شریعتی، مجله گاما، شماره‌ی 10، بهار 85، صفحه‌ 75.

از نکته‌ی دوم شروع می‌کنم. ضعف تقویم ما در پیش‌بینی این که فلان واقعه‌ی تاریخی روز چندم هفته بوده یا چند روز پیش از یک واقعه‌ی دیگه بوده و مسایلی شبیه این (در واقع تعمیم الگوریتم به گذشته) چندان مهم نیست، چون در طول تاریخ، انواع تقویمهای مختلف داشته‌ایم و انواع تغییرات الگوریتمی (مثل حذف 10 روز از تقویم میلادی یا تبدیل تقویم 360 روزه به 365 روزه در زمان اردشیر) رخ داده که باعث می‌شه در هرحال هرجور تطابق تقویمی‌ای که بخوایم انجام بدیم، نیاز به یه متخصص تاریخ تقویم داشته باشیم. این‌که در 400 سال اخیر، تقویم میلادی در مقایسه با تقویم ما -که به شکل فعلیش زیر 100 سال عمر داره- راحت‌تر بوده، برای بررسی گذشته امتیاز چندان قابل توجهی نیست.

اما در مورد آینده کاملا حق با شریعتیه. یادمون باشه که اهمیت تقویم ایرانی در پیش‌بینی ناپذیریشه! به زبان دیگه تغییرات کوچک زمان سال تحویل، طول سال و چیزهایی شبیه به این، به طور خودکار توی تقویم کار گذاشته شده. در واقع اگه مدت اضافه‌ی سال با کسر صحیحی با مخرج نسبتا کوچک برابر بود، می‌شد یک دوره‌ی تکرار ساده و قابل پیش‌بینی برای تقویم طراحی کرد. مثلا اگه این کسر یک‌چهارم بود، هر چهارسال یک کبیسه می‌داشتیم (جولی‌ای) و اگه دقیقا هشت‌سی‌و‌سوم بود، هر سی‌وسه سال هشت کبیسه می‌داشتیم (نسخه‌ی ساده‌تر تقویم ایرانی) و اگه دقیقا نودوهفت‌چهارصدم بود، هر چهارصد سال نودوهفت کبیسه می‌داشتیم (گریگوری‌ای). در هر سه موردی که مثال زدم با یه الگوریتم ساده، می‌شه گفت که فلان سال کبیسه است یا نه. اما در واقع همه‌ی این کسرها با کسر واقعی تفاوت دارند و از اون بدتر این که طول سال عدد ثابتی نیست و به دلایل متفاوتی قابل تغییره. الگوریتم تقویم ما کلا خودش رو از دوره‌های تکرار خلاص می‌کنه و در نتیجه پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شه اما به جاش نیازی به تبصره‌های جدید در آینده‌ی چندصد یا چندهزار ساله نداره و البته خطاش در نقطه‌ی مبدا هرگز از 12 ساعت بیشتر نمی‌شه. اگه قرار بود این تقویم پیش‌بینی‌پذیر (به معنی دوره‌ی تکرار) باشه، طبیعتا مثل تقویمهای دیگه از یک کسر توش استفاده شده بود که در این صورت هر دو مزیتی که گفتم رو از دست می‌داد.

اما در مورد نکته‌ی اول، همون‌جور که شاید تا حالا متوجه شده باشید، از ‌بحث روی این نکته که ظهر به افق کجا باید ملاک تقویم باشه، اجتناب کردم. این نکته مهمترین نقطه‌ی ضعف تقویم ماست، نه فقط به این دلیل که در انتخاب نقطه‌ی مبدا نهایت بی‌سلیقگی رو انجام دادیم (برخلاف تصور این نقطه حتی به تهران هم ربطی نداره و به لندن ربط داره!) بلکه به این دلیل که برای کسانی که دور از نقطه‌ی مبدا زندگی می‌کنن (بگو کالیفورنیا نشینان) خطای این تقویم به طرز دردناکی زیاده. البته طبیعتا هر کس می‌تونه شهر خودشو به عنوان مبدا انتخاب کنه که در این صورت به عنوان مثال، تقویم ایران و افغانستان هر 24 سال به مدت یکسال، با هم یک روز تفاوت خواهد داشت و ایران و کالیفورنیا تقریبا هر دو سال یکبار! در نوشته‌ی بعدی به این نکته خواهم پرداخت.

۱۳۸۷-۰۱-۱۰

کشورهای متخاصم

زمان: حدود یک ماه پیش.

راوی: ... مثلا هزینه‌ی سفر مطالعاتی یه دانشجوی دکتری رو می‌دن به شرط این‌که سفرش به کشورهای متخاصم نباشه.
آرون: یعنی کجاها؟
راوی: آمریکا، کانادا، انگلیس.
آرون: می‌فهمم.
راوی: یه جای دیگه هم هست.
آرون: کجا؟
راوی: دانمارک!!!
آرون: به خاطر کارتونهای محمد؟
راوی: آره!
آرون: ایول!
راوی: به همین سادگی ممکنه به خاطر داستان خیرت ویلدرز و فیلمشو از این چیزها، هلند هم بیاد تو این لیست.
آرون: اوهوم. راستی اسراییل هم یه کشور متخاصمه؟
راوی: کجا؟
آرون: اسراییل.
راوی: کجا؟
آرون: اسراییل.
راوی: نشنیدم تا حالا.
آرون: آها. گرفتم.

۱۳۸۷-۰۱-۰۹

مرد هزارچهره

با کمی تاخیر و تحت تاثیر تعریفهایی که شنیدیم، داریم سریال جدید مهران مدیری رو می بینیم. در واقع تا حالا پنج قسمت اولشو از ایران پراود گرفتیم و دیدیم. از چیزهای مختلفیش خوشم اومده، مثل تیکه‌های سیاسیش به رفیقمون از قبیل بازی کردن با کلمه‌ی قله‌ها یا جوگیر شدن جلوی جمعیت، از مالیدنش به خط قرمزهای ســــکـســی از قبیل قالپاق و محل فرود لگد مربوطه، از پررنگ کردن این نکته که اگه یه تیتر دکتر، مهندس، پروفسور، مردعلمی و از این قبیل به بـاســـن مبارک الصاق کنی (یا از اون بهتر الصاق و تکرار کنن برات) غیرقابل پرسش می‌شی، از تکرار مهوع کلمه‌هایی مثل ایرانی و اصیل و آریایی در جمله‌های طبیبیان بزرگ و ... خوبه خلاصه.

۱۳۸۷-۰۱-۰۸

موزه‌ی بدن انسان

این چند وقت اخیر، یکی از تفریحات مردم تو دکون این بود که پیشرفت ساخت و ساز موزه‌ی بدن انسان* رو که 500 متر با دکون ما فاصله داره، رصد کنن. به خصوص که این ساختمون در سمت غرب ماست و در نتیجه فقط از پنجره‌ی اتاق مشترکمون که توش قهوه می‌خوریم دیده می‌شه و طبیعتا پای ثابت بحثهای ساعت قهوه‌مون بود. تا این که بالاخره مجسمه‌ی 35متری تموم شد و حدود دو هفنه پیش ملکه زحمت افتتاح موزه رو کشید!

امروز دیدم که توی بالاترین هم بهش لینک داده بودن به عنوان یک موزه‌ی جدید در آمستردام. در حالی که این موزه توی اوخست‌خیست قرار داره که اولا با شهر گناهکاران 35 کیلومتر فاصله داره و ثانیا توی یه استان دیگه‌ست و به لایدن و لاهه خیلی نزدیکتره. البته اینجا هم شهرها مثل شهرهای شمال ایران به هم چسبیده هستن و ما که اینور بزرگراهیم اسممون لایدنه و اونایی که اونورشن اوخست‌خیست. یا مثلا از خونه‌مون اگه 500 متر به سمت غرب بریم و از روی کانال رد بشیم، وارد یه شهر دیگه می‌شیم به اسم فورسخوتن.

یه داستانی که تیمون در مورد این موزه تعریف می‌کرد و البته من هرچی تو گوگلیدمش پیداش نکردم، اینه که چند سال پیش وقتی که دولت استان هلند جنوبی تصمیم می‌گیره که این موزه رو بسازه، از مردم لایدن نظرسنجی می‌کنن که می‌خواین توی مخارج و سود این موزه سهم داشته باشین یا نه. و چون به قول تیمون نتیجه‌ی هر نظرسنجی‌ای در هر موردی که باشه، سلبی خواهد بود، لایدنی‌ها هم گفتن نه. در نتیجه موزه در شهر بغلی ساخته می‌شه و به اسم اونا تموم می‌شه. هرچند اگه قصد داشته باشین این موزه رو ببینین، باید توی ایستگاه قطار لایدن پیاده بشین و سوار خط 57 اتوبوس بشین و بعد از 5 دقیقه توی ایستگاه اسنل که درست جلوی دکون ما و کنار مرتع روبرویه پیاده شین.

* هو! درسته که اینجا هلنده ولی این بدن انسان از اون لحاظ نیست! از لحاظ علمی و ایناست!
پ.ن تیمون گفت که نظرسنجی مستقیما در مورد موزه نبوده، بلکه در مورد برگردوندن ریلهای تراموا به لایدن (و به مقصد موزه) بوده که اولش خرج داشته، ولی بعدا مخارجش رو برمی‌گردونده، ولی مردم موافق نبودن.

۱۳۸۷-۰۱-۰۷

عدم تقارن و دوچرخه

هوشنگ: از بلاهت هلندیها همین بس که صبحها پنج تا چراغ قرمز تو مسیرم هست و عصرها که از همون مسیر بر می‌گردم سه تا.

۱۳۸۷-۰۱-۰۶

زبسکی

روزهای سه شنبه ساعت یک، دو (و گاهی یک) سخنرانی عمومی بیست دقیقه‌ای برای همه‌ی اعضای دانشکده‌ی علوم برگزار می‌شه که اسمش کشفیات این هفته است. از ساعت دوازده و نیم (یا به قول هلندیها ساعت نصف یک) هم یه ناهار مجانی می‌دن که شرط خوردنش اینه که تو سخنرانی شرکت کنین، نه این که بخورین و برین. البته این شرط مرامیه، نه با حضور و غیاب مرسوم برای دانشجوهای دکترای اون‌جایی که من توش درس خوندم.

سخنران امروز کارل تن کاته بود که متخصص زیست شناسی رفتاریه و در مورد زبان‌شناسی پرنده‌ها حرف زد. داستان از مقاله‌ی معروف 2002 هاسر، چامسکی و فیچ در ساینس شروع می‌شه که توش ادعا می‌کنن تنها برتری زبانهای انسانی به غبر انسانی، بازگشتی بودن اونهاست، مثل قابلیت ساختن جمله‌ی معترضه یا ساختن ترکیبی بازگشتی مثل «کتاب برادر من» که توش برادر من تبدیل به یه کلمه می‌شه و به کتاب می‌چسبه. بنابراین زبانهای انسانی این خاصیت رو دارن که هم ترکیبهایی مثل «فاعل فعل فاعل فعل» (دوتا جمله‌ی مستقل) رو داشته باشن و هم ترکیبهایی مثل «فاعل فاعل فعل فعل» (جمله‌ی معترضه وسط یه جمله‌ی دیگه).

رفیقمون چندتا فنچ گورخری رو انتخاب کرده بود و چند الگوی صدایی مختلفشون رو به عنوان کلمه فرض کرده بود و تکرارهای مختلف این کلمه‌ها رو به عنوان جمله‌های مختلف به پرنده‌ها می‌داد تا توانایی تشخیص گرامر صحیح و غلط رو بسنجه. طبیعتا به روش مرسوم در این‌جور کارها، پرنده‌ها با گرامرهای مختلف آموزش داده می‌شدن و سیستم جابزه (دانه) برای جواب صحیح هم برقرار بوده.

جزییات روشی که استفاده کرده بودن و آزمایشهای مرحله به مرحله‌شون خیلی جالب بود. نکته‌ی خیلی هیجان‌انگیزی که وجود داشت این بود که مطابق انتظار گرامر معترضه رو یاد نگرفته بودن ولی به طرز محسوسی (هرچند کم) یه ذره یاد گرفته بودن. بعدا معلوم شده که فقط یکی از فنچها یاد گرفته بوده ولی وقتی روی نتایج همه‌ی پرنده‌ها میانگین‌گیری می‌شه، اثر این پرنده زاید به چشم نمی‌آد. این فنچ که اسمش رو زبسکی (زبرافنچ+چامسکی) گذاشته بودن به خوبی گرامر پیچیده رو تشخیص می‌داد.

سوال بعدی این بود که زبسکی دقیقا به چه چیزی حساسه؟ یعنی در دو رشته از الگوهای A و B (مثلا ABBA در مقایسه با ABAB)آیا فقط به کلمه‌ی آخر حساسه یا به ترکیب BA که در یکی هست و در دیگری نیست؟ خلاصه اینجا سروکله‌ی ترکیبیات و آزمودن انواع ترکیبهای ممکن با زبسکی بیچاره پیدا می‌شه. نتیجه‌ی نهایی اینه که فنچها به گرامر حساس نیستن و فقط دو کلمه‌ی آخر براشون مهمه، بعنی براشون AABBAA و BBBAAA فرقی نداره، حتی برای زبسکی.

۱۳۸۷-۰۱-۰۵

کل‌کل

- آقا سال نوت مبارک.
-سال نوی تو هم مبارک. امیدوارم در سال جدید به همه‌ی آرزوهات برسی جز یکی.
-قهرمانی پرسپولیس؟

۱۳۸۷-۰۱-۰۴

رنگ مو

هوشنگ: دقت کردی بعضی از این زنهای هلندی چه موهای عجیبی دارن؟
راوی: چه‌جوری منظورته؟
هوشنگ: پاییناش زرده بالاهاش قهوه‌ای.

۱۳۸۷-۰۱-۰۳

زبان اکثریت

دیشب شام عید، مهمون سبزی پلوی بهار و ماهی سانلی بودیم. برای همین هم یادم رفت نوشته‌ی دیروز (مصاحبه‌ی فرهاد رهبر) رو منتشر کنم، به جاش سهم امروز دوتا شد.

دیشب شش تا ایرانی بودیم و یک ایتالیایی. این ترکیب باعث شد برای بار چندم توجه‌ام به ادب هلندیها و آدم حسابی بودنشون جلب بشه. ایرانیهای حاضر در جمع، ناخودآگاه و خودآگاه مرتب می‌زدن روی کانال فارسی و حتی موقع بحث سر استراتژی در بازی ریسک هم به فارسی بحث می‌کردن. طفلکی کاملا حق داشت فکر کنه داریم توطئه می‌کنیم که ببازونیمش.

اینو نوشتم که بگم در این مورد برای هلندیها به شدت احترام قائلم. تقریبا هلندی حرف زدن همکارامو جز پشت تلفن ندیده‌ام. با دقت وسواس‌گونه‌ای هرجا که کسی هست که هلندی نمی دونه، انگلیسی حرف می‌زنن، حتی اگر جز من، هر پنج نفرشون هلندی باشن. این برای یه مهاجر کوتاه‌مدت یا یه مسافر خیلی خوبه ولی در بلند مدت یاد گرفتن زبان هلندی رو خیلی سخت می‌کنه.

کار تخصصی

اینا بخشی از مصاحبه‌ی فرهاد رهبر معاون وزارت اطلاعات در زمان خاتمی (یونسی)، اولین رییس سازمان مدیریت در زمان احمدي‌نژاد و رییس فعلی دانشگاه تهرانه:
-شما در انتخابات نهم، به چه كسي رأي داديد؟
-در دوره دوم به آقاي احمدي‌نژاد رأي دادم.
-در دوره اول به چه كسي؟
-به خاطر ندارم. اما فكر نمي‌كنم به آقاي احمدي‌نژاد راي داده باشم.
...
-شما چه زماني براي اولين‌بار با آقاي احمدي‌نژاد مواجه شديد؟
-عرض كردم كه ايشان من را نمي‌شناختند و حالا كه اينقدر اصرار داريد بد نيست خاطره‌اي را بازگو كنم. ظاهرا آقاي احمدي‌نژاد در مورد من با كسي مشورت كرده بود و دنبال اين بود كه نشست مشتركي داشته باشيم. سراغ من را گرفته بودند و به دفترشان سفارش كردند كه فرهاد رهبر را پيدا كنيد. به اين دليل كه من آدم ناشناسي براي مجموعه آنها بودم،‌ كسي شماره تلفن يا ردي از من نداشت. احتمال داده بودند كه فرهاد رهبر بايد يكي از مديران شهرداري تهران باشد به همين دليل با شهرداري ارتباط برقرار كردند و اتفاقا با كسي صحبت كردند كه نام خانوادگي‌اش رهبر بود. قرار ملاقات با آقاي احمدي‌نژاد تنظيم شده بود و روزي كه ايشان با آقاي رهبر شاغل در شهرداري ملاقات كرده بودند،‌ در مورد مسائل اقتصادي بحث پيش آمده بود و در نهايت متوجه شدند كه اشتباه شده است. مي‌خواهم بگويم هيچ‌گونه دوستي و رفاقتي پيش از دولت نهم با آقاي احمدي‌نژاد نداشتم.

۱۳۸۷-۰۱-۰۱

تقویم-3 (تقویم جلالی)

یکی دیگه از ایده‌آلهای تقویم اینه که لحظه‌ی تحویل سال نجومی با لحظه‌ی تحویل سال تقویمی (نیمه شب آخرین روز سال) یکی باشه، یعنی این که لحظه‌ی سال تحویل، درست نیمه‌شب بین روزهای آخر و اول سال باشه که متاسفانه عملی نیست. بنابراین باید یه کاری کرد که تا حد امکان این دو زمان به هم نزدیک باشند. این کاریه که تقویمی که الان استفاده می‌کنیم و برمبنای اون امروز بیستم مارس 2008 می‌شه اول فروردین 1387 (در ضمن عید شما هم مبارک)، انجام می‌ده. در واقع اون چیزی که به عنوان دقت تقویم ما هرسال جاهای مختلف کپی‌پیست می‌شه! همین خاصیتشه، نه عقب نموندن احتمالیش.

مدلی که ما استفاده می‌کنیم در مقایسه با مدل گریگوری‌ای مثل فیزیک می‌مونه در مقابل شیمی. یعنی در حالی که مدل گریگوری‌ای توش دوتا تبصره و حالت خاص داره، مدل ما یک قاعده‌ی کوتاه داره و اونم اینه که اگه لحظه‌ی سال تحویل قبل از ظهر باشه، اون روز روز اول سال نو و اگه بعد از ظهر باشه، روز آخر سال قبله. حالا این که این سال کبیسه می شه یا نه، مشکلیه که خود به خود حل می‌شه.

مزیت دیگه‌ی این تقویم نسبت به تقویم گریگوری‌ای اینه که هیچ وقت اختلاف تقویم ما و تقویم خورشیدی بیش از نصف روز نمی‌شه، چون یه جوری تنظیم کردیم که لحظه ی سال تحویل که دوست داریم ساعت 12 نیمه شب روز آخر سال (یا ساعت صفر روز اول سال) باشه، حداکثر 12 ساعت بعد یا 12 ساعت قبلشه. در مورد کبیسه هم اگه دقت کرده باشین، گفتم روز آخر سال قبل و نگفتم 29 اسفند یا 30 اسفند. این که اون سال کبیسه است یا نه خود به خود از توش در می‌آد.

اما این قاعده، تقریبا به صورت 7 دوره‌ی 4 ساله و یک دوره‌ی 5 ساله در می‌آد که البته هر چندصد سال ممکنه دوره‌ی 5 ساله جابجا بشه. از خوب یا بد حادثه تا پیش از سال 74 در دوره‌ی حیات این حقیر، کبیسه‌ی میلادی بر کبیسه‌ی ما منطبق بود. بنابراین انطباق تقویمها جز در فاصله‌ی حدودا بیست روزه‌ی بین 29 فوریه و 30 اسفند در سالهای کبیسه و غیر کبیسه همیشه یکسان بود. یعنی 10 آوریل همیشه 21 فروردین بود. اما از سال 75 به دلیل کبیسه‌ی 5 ساله‌ی ما، این جابجایی یک‌روزه، یک‌سال و 20 روز طول می‌کشه، یعنی از روز 29 فوریه 2008 تا 30 اسفند 1387 همه‌ی تطابقهایی که بلدیم، یکروز جابجاست و مثلا 10 آوریل 2008 یک‌روز دیرتر از 21 فروردین 1387 می‌شه. البته من کادوی تولد رو در هر کدوم از این دو روز و در صورت تمایل شما در هر دو روز، حاضرم دریافت کنم. این اختلاف حدود 30 سال دیگه می‌شه دوسال و بیست روز. چون ما یه کبیسه‌ی 5تایی دیگه هم اون موقع داریم. این جابجایی می‌تونه باعث سوتی هم بشه. مثلا در روزنامه‌ی زنجیره‌ای سال 79 (یادم نیست اون موقع کدوم بود!) خونده بودم که در مناسبتهای تقویمی اون سال، روز کارگر که اول ماه می هستش، به عادت هر سال 11 اردیبهشت نوشته شده بود در حالی که اون سال 12 اردیبهشت بوده.

دوتا نمودار زیر که از ویکیپدیا برداشتم، اختلاف تقویم واقعی و تقویم خورشیدی رو در گریگوری‌ای (بالا) و جلالی (پایین) نشون می‌ده. همون طوری که می‌بینین در اوایل قرن قبل یا اواخر همین قرن، خطای تقویم گریگوری‌ای بیش از یک روز بوده، در حالی که در مورد تقویم ما هیچ‌وقت بیش از نصف روز نمی‌شه. البته در این نمودار به جای قاعده‌ی اصلی جلالی از تقریب 8تا در 33 سال استفاده شده که شیب ملایم نمودار مال اونه وگرنه در مدل اصلی اون دو نقطه‌ای که اول و آخر نمودار از بازه‌ی نیم‌روزه می‌زنن بیرون وجود نداره.
روشی که ما استفاده می‌کنیم علی‌رغم نکاتی که تا اینجا گفتم و یا وجود تبلیغی که روش می‌شه، دوتا ضعف خیلی جدی داره که نوشته‌ی بعد در مورد اونهاست.

۱۳۸۶-۱۲-۲۹

چهارشنبه‌ی آخر سال!

دیشب بهناز و بهار و سانلی از آمستردام اومدن پیش من و مریم که بریم چهارشنبه سوری. محل برگزاری، کمتر از یک ساعت پیاده تا خونه‌ی ما فاصله داشت. صرف‌نظر از چندتا کنده‌ی در حال سوختن، شباهت برنامه‌ی دیشب (مثل اون چیزی که در تهران اتفاق می‌افته) با مراسم چهارشنبه سوری، قابل ذکر نبود. البته انصافا در مقایسه با تهران، احساس امنیت جانی بیشتری داشتم، هرچند که چگالی انرژی صوتی! چندان با تهران متفاوت نبود.

متاسفانه برخلاف انتظار سانلی هیچ درگیری‌ای هم پیش نیومد. ظاهرا برای تسکین مرض ناشی از ترک عادت، باید یه سر برم سخیپ‌هول یه نیم ساعتی نزدیک دکه‌ی ایران‌ایر وایسم.

در پایان بر خود لازم می‌دانم از دوستانی که امروز را مرخصی گرفته و دیشب تا پاسی از شب در منزل اینجانبان به شب زنده‌داری پرداخته و امروز این حقیر را زار و نزار روانه‌ی دکان نمودند، کمال تشکر را بنمایم.

۱۳۸۶-۱۲-۲۸

بد و بدتر

بله، کاملا ممکن است که انتخابات بعدی برویم به ده نمکی رای بدهیم که الله کرم رای نیاورد ...

خیلی مثال باحالی بود. بهترین مثالی که قبل از این به ذهنم رسیده بود، فلاحیان و فاکر تو انتخابات مشهد بود.

۱۳۸۶-۱۲-۲۷

تقویم-2 (محاسبه‌ی کبیسه)

یکی دیگه از ایده‌آلهای تقویم اینه که یک دوره‌ی کامل حرکت زمین به دور خورشید، مضرب صحیحی از یک شبانه‌روز باشه. خبر خوب اینه که در بلند مدت این نسبت برابر با یک خواهد شد چون‌که جذرومد و پدیده‌های اتلافی مشابه، باعث می‌شن همون‌جوری که دوره‌ی وضعی و انتقالی ماه با هم برابر و دوره‌ی حرکت وضعی و انتقالی تیر (عطارد) کم و بیش با هم برابرند، یک روز و یک سال زمین هم با هم برابر شوند و در نتیجه همیشه فقط یک روی زمین به سوی خورشید باشه ولی چون این واقعه به عمر من و شما و احتمالا نژاد انسان قد نمی‌ده، باید یه فکری به حال این نسبت که هرچند متغیره ولی کم و بیش برابره با 365.2422 بکنیم. در واقع باید برای 0.2422 روزی که هر سال کم می‌آریم یه برنامه‌ای داشته باشیم.

ساده‌ترین کار همونیه که در زمان آقای جولیوس سزار به فکرشون رسیده بود و همون چیزیه که ما تو کتابهای درسیمون می‌خونیم. یعنی این کسر رو برابر با 0.25 می‌گیریم و هرچهار سال یک‌روز به سالمون اضافه می‌کنیم. بابت اون اختلافش هم خدا بزرگه. ولی اینجوری هر 128 سال یک روز تقویم جابجا می‌شه. اینه که وقتی اواخر قرن 16 دست پاپ گریگوری سیزدهم رو می‌گیرن و می‌برنش توی آزمایشگاه -که در این مورد تشکیل شده بوده از یک سوراخ توی دیوار که نور خورشید از توش می‌اومده تو و یه مشت منحنی روی زمین- ایشون می‌بینن که تقویم 10 روز جابجاست، در نتیجه تصمیم می‌گیرن که 10 روز از تقویم رو حذف کنند، یعنی مثلا از 16 مارس مستقیم بریم به 27 مارس. حالا این وسط کلی هم بامبول سر این که مناسبتهای مذهبی رو هم باید 10 روز جابجا کرد یا نه پیش می‌آد که وقتی یک چیزهای مقدسی رو به یک چیزهای غیرمقدسی مثل تقویم یا ساعت رسمی مملکت گره می‌زنیم، طبیعیه. در ضمن این وسط اسم تقویم هم از انتساب به حاکم قبلی روم (جولی) خلاص می‌شه و به اسم حاکم جدید روم (گریگوری‌ای) نامیده می‌شه. البته گروههای مختلف، در زمانهای مختلف تن به این تغییر می‌دن که آخرینشون روسها هستند که بعد از انقلاب این کار رو می‌کنن و همین حذف روزها (که تا اون موقع شده بوده 12-13 روز) باعث می‌شه که سالگرد انقلاب اکتبر توی نوامبر باشه! البته روسها آخرش هم یک تبصره‌ای گذاشتن توش که کاملا شبیه غربیها نباشن.

این تا اونجا (یعنی قرن 16)، ولی از اون به بعد باید چی کار می‌کردن که دیگه مشکلی پیش نیاد؟ ایده‌ی الگوریتم کبیسه‌گیری گریگوری‌ای از اینجا می‌آد که کسر 97 بخش بر 400 می‌شه 0.2425 که به اندازه‌ی کافی به 0.2422 شبیهه. در واقع اختلاف این دو کسر، اختلافی در حد یک روز در چندهزار سال ایجاد می‌کنه. بنابراین قرار می‌ذارن که در هر دوره‌ی 400 ساله 97تا کبیسه داشته باشن، به این ترتیب که هر چهار سال یک بار کبیسه باشه (تا اینجا 100تا در 400سال) ولی سالهای اول هر قرن (مثل 1900) کبیسه نباشن (تا اینجا 96تا در 400 سال) ولی هرچهارقرن یکبار سال اول قرن کبیسه باشه مثل 1600 و 2000 و 2400. مشابه همین داستان هم برای تقویم ایرانی اتفاق افتاد و عمر خیام به دستور جلال‌الدین ملکشاه یک الگوریتم تقویم طراحی کرد که طبیعتا اسم آمر رو گذاشتن روش (تقویم جلالی) نه عامل رو. نسخه‌ی اول این تقویم خیلی دقیق و درنتیجه خیلی پیچیده بود. توی این تقویم حتی این که روز اول ماههای مختلف، جای خورشید در صورتهای فلکی مشخص باشه هم درنظر گرفته شده بود! که باعث می‌شد حتی تعداد روزهای یک ماه هم متغیر باشه! ولی آخرش از خر شیطون پایین اومدن و تصمیم گرقتن از کسر 8 تقسیم بر 33 که می‌شه 0.2424 استفاده کنن، یعنی 8 کبیسه در 33 سال. بنابراین بعد از 7 دوره ی کبیسه‌ی 4 ساله یک دوره‌ی کبیسه‌ی 5 ساله داریم مثل دوره‌ی بین سالهای 70 و 75 که هر دو کبیسه بودند. اما در واقع الگوریتمی که این روزها استفاده می کنیم، یه کمی با این فرق داره که بمونه برای نوشته ی بعدی.

۱۳۸۶-۱۲-۲۶

انتقال

عرض شود که منتظر بودم که شرایط از هر نظر آماده بشه که رسما از بلاگفا برم بلاگ‌اسپات. در واقع برنامه‌ام این بود که یه مدتی نوشته‌هامو تو هر دو وبلاگ منتشر کنم و بعد که آماده شدم، پاشیم بریم اونور یا پاشیم بیایم اینور، بستگی داره که اینو تو کدوم وبلاگ دارین می‌خونین.

آماده شدن هم یعنی این‌که هم در و دیوار وبلاگ جدید آماده بشه، هم این که قبل از جابجایی می‌خواستم سه چهار تا نوشته در باب وبلاگیسم! منتشر کنم. ولی راستش دیدم معلوم نیست کی این کارا رو بکنم. اینه که پا می‌شیم می‌ریم اونور یا می‌آیم اینور، بعد سر فرصت همه‌ی این کارها رو می‌کنم.

بنابراین این آخرین نوشته‌ی کاساندرا در بلاگفا است و از این به بعد در کاساندرا در بلاگ‌اسپات می‌نویسم.

۱۳۸۶-۱۲-۲۵

تقویم-1 (انواع تقویم)

این نوشته، اولین نوشته از یک مجموعه‌ی چند قسمتی در مورد تقویمه که امیدوارم قبل از سال نو همه‌شو منتشر کنم.

برای شماره زدن روزها و ارجاع به آنها در گذشته یا آینده، دوتا پدیده‌ی نجومی دم دست وجود داره، یک دوره‌ی کامل ماه (29 روز و اندی) و یک دوره‌ی کامل خورشید (365 روز و اندی). علت این که از گردش ماه به دور زمین یا گردش زمین به دور خورشید اسم نبردم، اینه که حتی بدون دونستن این موضوع که کی دور کی می‌گرده، مشاهده‌ی یک دوره‌ی کامل هلال ماه یا یک دوره‌ی کامل مسیر خورشید در آسمان ممکنه و در نتیجه حتی در زمان اختراع تقویمهای مختلف (نوعا چندهزار سال قبل) با وجود قطعی نبودن این که کی در مرکز نشسته و کی دورش می‌گرده، این دوره‌ها قابل اندازه‌گیری و مشاهده بوده‌اند.

مطابق انتظار، انتخاب یکی از این دو پدیده در قسمتهای مختلف دنیا، دو دسته تقویم مختلف رو به وجود آورده. تقویمهای بر پایه‌ی ماه مثل تقویم عربی-اسلامی، عبری و چینی، به این که در روزهای مشخص ماه، شکل هلال ماه مشخص باشه، وفادارند و تقویمهای بر پایه‌ی خورشید مثل تقویم جولی، گریگوری‌ای، جلالی و حتی نسخه‌ی مدرنتری مثل تقویم جمهوری فرانسه به یکسان بودن جای خورشید در آسمان (و در نتیجه وضعیت یکسان فصلها و آب و هوا) وفادارند. نکته‌ی جالب اینه که در هر دو دسته تقویم از ایده‌ی اون یکی هم استفاده شده. در واقع حالت ایده‌آل برای طراحی تقویم اینه که یک دوره‌ی خورشید مضرب صحیحی از یک دوره‌ی ماه باشه، ولی متاسفانه این نسبت 12.37 است. از طرف دیگه تعداد روزهای یک دوره‌ی ماه (29.53) هم صحیح نیست. تقویمهای مختلف به روشهای متفاونی سعی کرده‌اند تا حد امکان این اعدادهای غیرصحیح رو تبدیل به عدد صحیح کنند . مثلا:

1- تقویمهای جلالی، جولین، گریگورین 12 ماه حدود 30 روزه دارند که جمع روزهایشان 365 و در سالهای کبیسه (جز جولین) 366 است.
2- تقویم زرتشتی 12 ماه سی روزه دارد و 5 روز به نام روزهای گاتها به آخر آن اضافه شده است.
3- تقویم قدیمی انگلیسی 13 ماه 28 روزه دارد و یک روز اضافی!
4- تقویم عربی-اسلامی 12 ماه 29 یا 30 روزه دارد و هرچند یک سال قمری به یک سال خورشیدی بسیار نزدیک است ولی هر سال 11 یا 12 روز از فصل عقب می‌ماند.
5- تقویمهای چینی و عبری (تقویمهای ماه-خورشدی) به ماه پایبدند ولی تعداد ماههای سالشان متغیر (12 یا 13) است و این تغییر را به شکلی اعمال می کنند که وضعیت فصلها تا حد امکان در سالهای مختلف یکسان باشد.

نوشته‌ی بعدی در مورد سال کبیسه و دلیل این که تقویمهای جلالی و گریگورین جای زرتشتی و جولین رو گرفتند، خواهد بود.