۱۳۸۷-۱۱-۱۲

دستهای آلوده

بریده از کپنهاگ نوشتهی مایکل فرین ترجمه‌ی حمید احیاء انتشارات نیلا (بهمن معرفیش کرده).

صفحه‌ی 51:

نیلس بور: من رو از تصمیم‌گیری معاف کردن.

هایزنبرگ: آره، و من رو معاف نکردن. بنابراین سی سال آخر زندگیم صرف این شد که خودم رو توضیح بدم و از خودم دفاع کنم. وقتی سال 1949 رفتم آمریکا خیلی از فیزیکدانها حتی باهام دست نمیدادن. نمی‌خواستن دستهاشون - که عملا بمب رو ساخته بودن - به دست من بخوره.

توضیح: هایزنبرگ زمان جنگ جهانی دوم برخلاف بیشتر فیزیکدانهای گردن‌کلفت توی آلمان می‌مونه و روی فیزیک هسته‌ای کار می‌کنه و به قول بهمن آدم بده می‌شه. مسوول برنامه‌ی اتمی آلمان (بمب هسته‌ای یا انرژی هسته‌ای؟) و (احتمالا) مسوول تموم نشدن اون برنامه است یا از روی قصد یا به خاطر اشتباه محاسباتی.
کتاب رو بخونین!

۱۳۸۷-۱۱-۰۵

ته‌کشیدن عشق

اینو اول به عنوان نظر برای این نوشته‌ی پرستو گذاشتم، بعدش فکر کردم اینجا هم می‌ذارمش.

برای من ته‌کشیدن عشق به شغلم*، اولین بار حدودای سال 80 اتفاق افتاد و از اون به بعد دیگه رابطه‌ام باهاش هیچ‌وقت ترمیم نشد. یه نگاه کوچولو به کارنامه‌ی کاریم هم تفاوت فاحش بین کیفیت کارم قبل و بعد از اون موقع رو نشون می‌ده. از اون موقع به بعد شغلهای مختلفی رو تجربه کردم، ولی افسون عشق اول همیشه برم گردونده سرجایی که بودم.

شاید این‌بار با توجه به این‌که چیزهای خیلی زیاد دیگه‌ای هم توی زندگیم عوض شده، بشه برای همیشه ولش کرد یا حداقلش اینه که می‌شه تا وقتی که زمان عمل کردن برسه، با خیال خیانت خوش بود.

*منظور شغل دانشگاهیه. نه رشته‌ی تحصیلی و شغلهای دیگه‌ی مربوط به اون.

۱۳۸۷-۱۱-۰۴

سوتی

وسطای روز هوس کردم سخنرانی این بابا* رو گوش کنم. گوشی رو گذاشتم رو گوشم. بعد از این‌که سخنرانی تموم شد، هوس کردم این موسیقی رو گوش کنم. یه دقیقه‌اش که گذشت، هماتاقیم صدام کرد و گفت ببین درسته که گوشی رو گوشته، ولی بلندگوها هم روشنن.

لامصب خیلی هم صداش بلند بود. فکر کنم همه‌ی موسسه سخنرانی رو شنیدن، اونم اون سخنرانی رو!

* نماینده‌ی یهودی پارلمان بریتانیا

۱۳۸۷-۱۱-۰۲

البته مارو کشتن

ما توی گروهمون یه دانشجوی دکتری داریم که پنجاهسالشه (اینجا هم بهش اشاره کردم). سیسال پیش، بعد از اینکه لیسانسشو میگیره، میره فنلاند و کشاورز میشه و چند سال پیش برمیگرده دانشگاه.

هلندی سابق، یهودی سابق، کشاورز سابق، متاهل سابق و فنلاندی فعلی، بیخدای فعلی، دانشجوی دکتری فعلی و دوستدختردار فعلیه.

بهتون توجه میدم که اگه دارین میرین کنفرانس و قراره با یکی از همگروهیهاتون هماتاق بشین، حتما مطمئن شین که اتاق دوتا تخت یهنفره داره و نه یه تخت دونفره، بهخصوص اگه یهمدتیه که دارین تنها روی تخت دونفره میخوابین.

۱۳۸۷-۱۱-۰۱

عکس روی دیوار

بریده از سوربز نوشتهی ماریو بارگاس یوسا ترجمهی عبدالله کوثری نشر علم (بهمن معرفیش کرده).

صفحهی 16-17:
آن خانهی کوچک در خیابان سزار نیکولاس پنسون، نبش گالوان، شاید دیگر در سرسرای ورودی پذیرای مهمانان نمیشود، همانجا که بنا بر رسم جای تصویری از باکرهی آلتاگراسیا و لوح برنجینی با این نوشته بود: «در این خانه تروخیو رییس است.» آن لوح را به نشانهی وفاداری نگاه داشتهای؟ نه، حتما پرتش کردهای توی اقیانوس، مثل هزاران هزار دومینیکنی که آن لوح را خریدند و توی خانهشان گذاشتند، آن هم جایی که بیشتر از هرجای دیگر توی چشم باشد، تا هیچکس در وفاداری آنها به رییس شک نکند و بعد وقتی این طلسم شکسته شد، چه تلاشی کردند تا همه نشانههای آن را پاک کنند، چون نمایندهی چیزی بود که شرمسارشان میکرد، یعنی بزدلی آنها. پاپا، شرط میبندم که تو هم لوح خودت رو گم و گور کردی.

۱۳۸۷-۱۰-۲۹

INTP

به لطف حامد، کرم خوندن در مورد روشهای تیپ‌شناسی (شخصیت‌شناسی؟ روان‌شناسی؟) مثل این یا این افتاده اونجایی که نباید می‌افتاد. نصفهشبی نشسته بودم و داشتم این صفحه رو در مورد همتیپهام می‌خوندم و طبیعتا داشتم حالشو می‌بردم. به قسمت روشهای تربیت بچه که رسید، دیگه دامنم از دست برفت. کاملا ممکنه که اون چند خط رو من نوشته باشم.

یه کمی حال آدم گرفته می‌شه وقتی که می‌فهمه خیلی موجود تکراری‌ایه.

۱۳۸۷-۱۰-۲۶

1694

از اکونومیست هفته‌پیش:

بانک انگلیس، نرخ بهره‌ی کلیدی خودشو با نیم درصد کاهش به 1.5 درصد رسونده که از وقتی که این بانک در سال 1694 تاسیس شده، پایینترین مقداره.

1694 سال به تخت نشستن شاه سلطان حسینه. 30 سال قبل از این‌که تاج رو بذاره رو سر محمود افغان.
.

۱۳۸۷-۱۰-۲۵

پاکت‌بازکن

یه دوستی داشتم که کلاس پنجممون که تموم شد، با خانواده‌اش مهاجرت کردن کانادا (ونکوور). چند ماه بعد برام یه نامه نوشت که توش یه کارت پستال از یه دلفین بود. هیچ‌وقت جوابشو ندادم، چون وقت پاره کردن پاکت نامه، آدرسشو ناقص کرده بودم. در واقع جوابشو نوشتم، ولی پست نکردم.

هنوزم
با باز کردن پاکت نامه خیلی مشکل دارم. خیلی.

۱۳۸۷-۱۰-۲۴

تخت دونفره

از وبلاگ قبلی (دهم خرداد 1385):
یکی از مزایای تنها روی تخت دونفره خوابیدن اینه که هروقت این طرفش گرم شد می‌ری اون طرفش می‌خوابی.

از وبلاگ قبلی (بیستم تیر 1385):

پرسش: نظرت در مورد ازدواج چیه؟
پاسخ: می‌دونی، یه محدودیت مهمی که ازدواج توی زندگیت ایجاد می‌کنه اینه که صبح فقط از یه طرف تخت می‌تونی بیای پایین٬ نه از هر دو طرف.


امروز صبح کلی گشتم تا دمپاییهامو پیدا کنم. اون طرف تخت بود!

۱۳۸۷-۱۰-۱۶

باش تا صبح دولتش بدمد

در یک اقدام انتحاری، همه‌ی وبلاگهای گودرم و همه‌ی وبلاگهای بغل وبلاگم رو حذف کردم*. خیلی وقت بود که دنبال یه راهی بودم که وقت کمتری بذارم براشون ولی زورم به خودم نمی‌رسید. هف‌هشتا راه مختلف رو امتحان کردم، جواب نداد. یعنی هیچ معیاری برای حذف بعضیهاشون پیدا نکردم که مجبور نشم براش تبصره درست کنم. در نتیجه به روش همیشگیم همه‌شو ریختم دور. حالا لابد خوباشو یکی‌یکی دوباره پیدا می‌کنم و اضافه می‌شن.

* جز مال خودم و مریم.

پ.ن. تصمیم گرفتم روزی حداکثر یه‌دونه به لیستم اضافه کنم.

۱۳۸۷-۱۰-۱۴

چفیه

به نظر شما اگه کسی به اطلاعات محرمانه دسترسی داشته بوده باشه و چند وقت پیش کلی چفیه به تولیدیها سفارش داده باشه و الان در حال بردن حالش باشه، اشکالی داره؟

اونایی که اوایل تابستون 2001 سهام شرکتهای هواپیمایی و هواپیماسازی رو فروخته بودن چی؟