بعد از حدود یکسال، تصمیم گرفتم برم سلمونی. یه نامه نوشتم برای سلمونی محل و ازش درخواست وقت برای کوتاه کردن مو کردم. یه نامه برام فرستاد و توش بهم خبر داد که نامهام به دستش رسیده و ازم تشکر کرد که اون سلمونی رو انتخاب کردم. آخرش هم بهم خبر داد که درخواستمو بررسی میکنه و به زودی یه نامه برام میفرسته که کی باید برم پیشش.
انگیزهام برای سلمونی رفتن اینه که یهسری موی سفید دوسانتی کشف کردم که بین سیاههای سی سانتی به چشم نمیآن. گناه دارن طفلکیها.
لینک روز: تصاوير جلسهی تاريخي مجلس خبرگان در خرداد 68 از بالاترین.
۴ نظر:
سلام
نیما جان تو هم سفیددار شدی؟ پیر شدیم رفت! من منتظرم یکی از دوستام بیاد منو با این هیبت ببینه بعد برم از سلمونی وقت بگیرم!
بابا عجب سیستم با مزه ای دارید برا سلمونی رفتن!
به حق چیزای ندیده و نشنیده :)
به افشین: بودم افشین ولی این کوتاههای جدید خیلی باحالن. وقتی اومدن بابات تاثیر نداشته، از دوستت هم کاری برنمیآد.
به سیما: خدای کاغذبازیان حتی وقتی طنز مینویسی هم قابل باوره!
به بهار: ها؟
ارسال یک نظر