۱۳۸۷-۱۱-۰۱

عکس روی دیوار

بریده از سوربز نوشتهی ماریو بارگاس یوسا ترجمهی عبدالله کوثری نشر علم (بهمن معرفیش کرده).

صفحهی 16-17:
آن خانهی کوچک در خیابان سزار نیکولاس پنسون، نبش گالوان، شاید دیگر در سرسرای ورودی پذیرای مهمانان نمیشود، همانجا که بنا بر رسم جای تصویری از باکرهی آلتاگراسیا و لوح برنجینی با این نوشته بود: «در این خانه تروخیو رییس است.» آن لوح را به نشانهی وفاداری نگاه داشتهای؟ نه، حتما پرتش کردهای توی اقیانوس، مثل هزاران هزار دومینیکنی که آن لوح را خریدند و توی خانهشان گذاشتند، آن هم جایی که بیشتر از هرجای دیگر توی چشم باشد، تا هیچکس در وفاداری آنها به رییس شک نکند و بعد وقتی این طلسم شکسته شد، چه تلاشی کردند تا همه نشانههای آن را پاک کنند، چون نمایندهی چیزی بود که شرمسارشان میکرد، یعنی بزدلی آنها. پاپا، شرط میبندم که تو هم لوح خودت رو گم و گور کردی.

هیچ نظری موجود نیست: