۱۳۸۷-۰۲-۰۳

غریبه‌ی آشنا

آرون و تیمون امروز اومدن تو اتاق من و پرسیدن تو عربی می‌تونی بخونی؟ گفتم همون‌جوری که شما (مثلا) ایتالیایی می‌تونین بخونین. الفبا رو بلدم و یک‌دوم یا یک‌سوم کلمه‌ها رو یا بلدم یا می‌تونم حدس بزنم. چطور مگه؟ گفتن ما یه سایت عربی پیدا کردیم که تو یه نوشته‌اش به آرون، خیرت ویلدرز، فیلم ویلدرز و اسراییل لینک داده و بغلش هم عکس یه‌نفر رو با زره و شمشیر گذاشته. (تصور کنین بدبخت چی فکر کرده) تو یه نوشته‌ی دیگه‌اش هم عکس این موزه‌ی بغلی رو گذاشته و به تیمون لینک داده. گفتم وبلاگ منه بابا! بعدشم هم اون نوشته رو ترجمه کردم و فرستادم برای آرون.

۷ نظر:

BA}{AR گفت...

عجب...

Qasem گفت...

زبان شیاطین!

Kommisto گفت...

funny i laughed

کاساندرا گفت...

به بهار: چه عجب.
به قاسم: منم شیطان مستقر (رزیدنت اویل) هستم لابد.
به کمیتسو: منم هروقت یادش می‌افتم خنده‌ام می‌گیره. خیلی گناه داشت طفلکی.

Mani گفت...

از قول ِ من به هر دو تاشون بگو عرب عمه ت ِ.

Hadi گفت...

آقا به نظر من بگو ما عرب ها رو خیلی دوست داریم و فرهنگمون هم خیلی به هم نزدیکه (من اصلا نمی فهمم چرا ما باید خودمون رو از عرب ها «جدا» کنیم- نژادپرستی ه به نظرم) ... (به یادداشتت ربطی نداشت!)
راستی من یه دستی به یر و روی وبلاگم کشید و به بلاگر منتقلش کردم، خواستی یه سر بزن

کاساندرا گفت...

به مانی و هادی: مشکلتون رو با هم حل کنین و نتیجه رو به من بگین.
راستی هادی نظرت تو مایه‌ی «وبلاگ خوبی داری به منم سر بزن بود» چشمک!